ஜLiveღLoveღLaughஜ

خدايا آنگونه زنده ام بدار كه نشكند دلي و آنگونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم


کودک و خداوند

  http://dandan87.persiangig.com/Nazari/12358204132.jpg

 

كودكی كه آماده تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسید:«می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این كوچكی و بدون هیچ كمكی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟» 

خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یكی را برای تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداری خواهد كرد.»اما كودك هنوز مطمئن نبود كه می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ كار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من كافی هستند.» 

خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی كرد و شاد خواهی بود.» 

كودك ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟» 

خداوند او را نوازش كرد و گفت: «فرشته تو ، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را كه ممكن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد كه چگونه صحبت كنی.» 

كودك با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم؟» 

اما خدا وندبرای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشته ات، دستهایت را دركنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد كه چگونه دعاكنی.» 

كودك سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیده ام كه در زمین انسانهای بدی هم زندگی می كنند. چه كسی از من محافظت خواهد كرد؟ » 

- «فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد، حتی به قیمت جانش تمام شود.» 

كودك با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل كه دیگر نمی توانم شما راببینم ، ناراحت خواهم بود.» 

خدواند لبخند زد و گفت: «فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهدكرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه دركنار تو خواهم بود.» 

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد. كودك می دانست كه باید به زودی سفرش را آغاز كند. 

او به آرامی یك سئوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید.» 

خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد: 

«نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کنی .»

http://www.instablogsimages.com/images/2007/07/28/mom-child_2112.jpg


جمعه 13 اسفند 1389برچسب:,

|
 


سلام دوستان به وبلاگ من خوش اومدید ღღღღღღღღღღღღღღღღღღღღ خدایا: به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آنچنان که تو دوست داری چگونه زیستن را تو به من بیاموز چگونه مردن را من خود خواهم آموخت ................................................. کاری ساخته نیست... باید من بود... و به ما بودن اندیشید...
anjell_71@yahoo.com

 

zahra

 






عکس
تک شوت
ღدارالمجانينღ
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

 

سنگربان سنگر انقلاب شماييد مواظب باشيد خاك ريزهايتان سست نشود"
,,,,,,,
شعر زمستان اخوان ثالث
مراحل هفتگانه/جبران خلیل جبران
روز مبادا! .... قیصر امین پور
..........
شعری از حمید مصدق
کویــــــــــــــــر
شعری از سهراب سپهری...
نمی توانم به ابرها دست بزنم...
سنگ،کاغذ،قیچی
پاییز اومــــــــــــــــــــد...
رمضان
ماه مبارک رمضان
ماه من ، غصه چرا ؟!
گزیده نیایش های دکتر علی شریعتی

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)


Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 44279
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


/